عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم.
دست و پاش 90 درجه
کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت.
و این
برای من که عاشق چیزهای کوچیک و ظریف (ماشین کوچیک ، خونه کوچیک) بودم یه رویا بود.
خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...
باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد...
عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید....
اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت
مامانم قاطی بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینطوری نمیتونه بره بیرون...
و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه.....
فکر میکنید چی شد
زانوهای
باربی ام شکست...!
چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو پا بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده....
من بعد از اون 5-6 تا باربی دیگه هم خریدم اما همشون بعد از دو روز زانو نداشتن