به چهره ی معصوم فرزندم نگاه میکنم
گاهی اوقات فراموش میکنم که چگونه به خداوند التماس میکردم که فرزندی به من عطا کند
گاهی
اوقات در اثر خستگیهای روزانه و فشارهای زندگی فراموش میکنم که چه روز ها و
شبهایی اشک میریختم و زاری میکردم به درگاه خداوند که فرزندی که در شکم
دارم سالم به
مقصد برساند
فراموش میکنم که فرشته ای در کنار دارم که اگر نبود همه چیز برایم بی مفهوم بود
فراموش میکنم بیشتر ببینمش بیشتر برایش وقت بگذارم
کمتر سرش فریاد بکشم و کمتر او را مواخذه کنم
خدایا بار دیگر از درگاهت تقاضا میکنم برای بزرگ کردنش و انسان تربیت کردنش به من صبر بده
بارالها
ازتو میخواهم کمکم کنی برای مهربانتر بودن و اینکه هیچگاه فراموش نکنم که
تو او را به من هدیه دادی و امانتی ست نزد من پس باید بکوشم در امانت داری
بارالها به من نیرو بده تا چون کوهی محکم در کنارش باشم و به من توانایی بده تا با او دوست باشم
خدایا پیشاپیش سپاسگزارم و میدانم وقتی موهبت مادر شدن را به من عطا کردی نعمت پرورش درست را نیز عطا خواهی کرد